• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/1010

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

1010 Cards in this Set

  • Front
  • Back
  • 3rd side (hint)

بیت الحزن

خانه ی غم،ماتمکده

مسلک

روش ، طریق

زل زدن

با چشمی ثابت و بیحرکت به چیزی نگاه کردن

شرزه

خشمگین،غضبناک

پوییدن

حرکت به سوی برای به دست آوردن چیزی، تلاش، رفتن

تحفه

هدیه ارمغان

ثنا

ستایش، سپاس

حواس جمع

جزا

پاداش کار نیک

جلال

بزرگواری،شکوه،از صفات خداوند که به مقام کبریایی او اشاره دارد

جود

بخشش،سخاوت،کرم

حکیم

دانا به همه چیز

رحیم

بسیار مهربان از نام ها و صفات خداوند

روی

مجازا امکان

سرور

شادی

سزا

سزاوار

شبه

مانند

عز

ارجمندی

فضل

بخشش

کریم

بسیار بخشنده

ملک

پادشاه، خداوند

نماینده

ان که آشکار و هویدا می کند

وهم

پندار،تصور، خیال

یقین

بی شبهه و شک بودن

اعراض

روی گردانندگان کسی یا چیزی

انابت

بازگشت به سوی خدا ،توبه ،پشیمانی

انبساط

احساس بیگانگی،حالتی که در احساس رودربایستی نباشد

باسق

بلند ، بالیده

بنات

ج بنت،دختران

بنان

سرانگشت،انگشت

تاک

رز،درخت انگور

تتمه

باقیمانده ، مایه کمال و تمام

تحیر

سرگشتگی، سرگردانی

تضرع

زاری کردن،التماس کردن

تقصیر

گناه،کوتاهی کردن در کاری

جسیم

خوش اندام

حلیه

زیور، زینت

خوان

سفره، سفره ی فراخ وگشاده

دایه

زنی که به جای مادر به کودک شیر میدهد

ربیع

بهار

روزی

رزق،مقدار خوراک یاوجه معاش که هرکس روزانه به دست می آورد یا به اومیرسد؛ وضیفه روزی :رزق مقرر و معین

شفیع

شفاعت کننده، پایمرد

شهد

عسل؛ شهد فایق: عسل خالص

صفوت

برگزیده، برتر از افراد بشر

عاکفان

ج عاکف، کسانی که در مدتی معین در مسجد


بمانند وعبادت پردازند

عز و وجل

گرامی، بزرگ و بلندمرتبه است؛بعد از ذکر نام خداوند به کار می رود

عصاره

آبی که از فشردن میوه یا چیزی به دست آوردن؛


افشره، شیره

فاحش

آشکار، واضح

فایق

برگزیده، برتر

فّراش

فرش گستر، گسترنده ی فرش

قبا

جامه ، جامه ای که از سوی پیش باز است و پس از


پوشیدن دو طرف پیش را با دکمه به هم پیوندند

قدوم

آمدن ، قدم نهادن ، فرارسیدن

قسیم

صاحب جمال

کاینات

ج کابینه ، همیشه ی موجودات جهان

کرامت کردن

عطا کردن ، بخشیدن

مراقبت

در اصطلاح عرفانی ، کمال توجه بنده به حق یقین


بر اینکه خداوند در همه ی احوال ،


عالم بر ضمیر اوست؛ نگاه داشتن دل از توجه به


غیر حق


مزید

افزونی ، زیادی

مطاع

فرمانروا ، اطاعت شده ، کسی که دیگری فرمان او را می برد

معاملت

اعمال عبادی ، احکام و عبادات شرعی ، در متن درس ، مقصود همان کار مراقبت و مکاشفت است

معترف

اقرار کننده ، اعتراف کننده

مفخر

هرچه بدان فخر کنند و بنازند؛ مایه ی افتخار

مفرح

شادی بخش ، فرح انگیز

مکاشفت

کشف کردن و آشکار ساختن ، در اصطلاح عرفانی ،


پی بردن به حقایق است


منسوب

نسبت داده شده

منت

سپاس ، شکر ، نیکویی

منکر

زشت ، ناپسند

موسم

فصل،هنگام،زمان

ناموس

ابرو،شرافت

نبات

گیاه،رستنی

نبی

پیغمبر،پیام اور،رسول

نسیم

خوشبو

واصفان

ج واصف،وصف کنندگان،ستایندگان

ورق

برگ

وسیم

دارای نشان پیامبری

وظیفه

مقرری،وجه معاش

ادیب

اداب دان،ادب شناس،سخندان،در متن درس معلم ومربی

افسار

تسمه و ریسمانی که به سر کرگدن اسب و الاغ و... میبندد

اکراه

ناخوشایند بودن،ناخوشایند داشتن امری

تزویر

نیرنگ ، دوروریی،ریاکاری

حد

کیفر و مجازات شرعی برای گناه کار ومجرم

خمار

می فروش

داروغه

پاسبان و نگاهبان و شبگرد

درهم

درم،مسکوک نقره که در گذشته به عنوان پول رواج داشته و ارزش آن از کسری از دینار بوده است

دینار

واحد پول،سکه طلا که در گذشته رواج داشته است

ذوالجلال

خداوند، پروردگار،خداوند صاحب جلال و عظمت

زاهد

پارسای گوشه نشسته که میل به دنیا و تعلقات آن ندارد

صنعت

پیشه،کار،حرفه

صواب

درست،پسندیده،مصلحت

غرامت

تاوان،جبران خسارت مالی و غیر ان

گرو

دارای یا چیزیکه برای مطمئن ساختن کسی در به انجام رساندن تعهدی به او داده میشود گرو بردن، مال کسی را به عنوان وثیقه گرفتن و نزد خود نگه داشتن؛موفق شدن در مسابقه و به دست آوردن گرو

محتسب

مامور حکومتی شهر که کار او در نظارت بر اجرای احکام دین و رسیدگی به اجرای احکام شرعی بود

مدام

همیشه،پیوسته ،می

ملک

سرزمین ،کشور،مملکت،دارالملک،پایتخت

واعظ

پند دهنده،سخنور اندرزگو

والی

حاکم،فرمانروا

وجه

ذات،وجود

اجانب

ج اجنبی، بیگانگان

احداث شدن

ساخته شدن

استقرار

برپایی،برقراری یا ثابت کردن کسی یا چیزی در جایی،مستقر شدن

بیت الاحزان

خانه غم ها،جای بسیار غم انگیز، طبق روایات نام کلبه ای است که عقوب در آن در غم فراق یوسف گریه..

بیت الحزن

خانه ی غم،ماتمکده

ثابت قدم

ثابت رای،ثابت عزم،دارای ارده قوی

سلسله جنبان

محرک،انکه دیگران را به کاری بر می انگیزد

طرف

کناره،کنار

مسلک

روش ، طریق

موافق

همراه و هم رای

اونگ

اوند ،اویزان،اویخته

ارغند

خشمگین،قهر الود

بگسل

جدا کن،پاره کن،نابود کن

زل زدن

با چشمی ثابت و بیحرکت به چیزی نگاه کردن

پس افکند

پس افکنده،میراث

ستوران

ج ستور،حیوانات چارپا خاصه اسب، استر و خر

سریر

تخت پادشاهی،اورنگ

سعد

خوشبختی،متضاد نحس

اختر سعد

سیاره مشتری است که به سعد اکبر معروف است

سفله

فرومایه ،بدسرشت

سلانه سلانه

آرام آرام، به آهستگی

شرزه

خشمگین،غضبناک

ضماد

مرهم،دارو که بر جراحت نهند

ضماد کردن

بستن چیزی بر زخم مرهم نهادن

عامل تخریب

شخصی نظامی که کارش نابود کردن هدف های نظامی به وسیله انفجار و کار گذاشتن تله های انفجاری

عطا

بخشش،دهش

فسرده

یخ زده،منجمد

فغان

ناله و رازی،فریاد

کلوخ

پاره گل خشک شده به صورت سنگ،پاره گل خشک شده به درشتی شما یا بزرگتر

کله خود

کله خود،کلاه فلزی که در جنگ بر سر می گذارند

گرزه

ویژگی نوعی مار سمی و خطرناک

معجر

سرپوش،روسری

معطل

بیکار،بلاتکلیف،معطل کردن،تاخیر کردن،درنگ کردن

نحس

شوم،بدیمن،بد اختر

اشتیاق

میل قلب است به دیدار محبوب، کشش روح انسان خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی

ایدونک،

ایدون که،ایدون،این چنین

بد حالان

کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق کند است

بی گاه شدن

فرا رسیدن هنگام غروب یا شب

پرده

در اصطلاح موسیقی یعنی اهنگ و نغمه های مرتب،حجاب

تاب

فروغ،پرتو

تریاق

پادزهر،ضدزهر

حریف

دوست ،همدم،همراه

حسب

برابر،اندازه،بر طبق

خوش حالان

رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمانند

دستور

اجازه، وزیر

دمساز

مونس،همراز، درداشنا

سور

جشن

شرحه شرحه

پاره پاره

شرحه

پاره گوشتی که از درازا بریده باشند

شیون

ناله و ماتم،زاری و فریاد که در مصیبت و محنت برا رند

ظن

گمان،پندار

مستغرق

مجذوب،شیفته

مستمع

شنونده، گوش دارنده

مستور

پوشیده،پنهان

نفیر

فریاد و زاری به صدای بلند

بزم

محفل،ضیافت

بی خودی

بی هوشی،حالت از خودرستگی و به معشوق پیوستن

جسمانی

منسوب به جسم،مقابل روحانی

جمال

زیبایی،زیبایی ازلی خداوند

حسن

نیکویی، زیبایی

روحانی

منسوب به روح،معنوی،ملکوتی،آنچه از مقوله ی روح و جان باشد

سامان

درخور،میسر،امکان

سودا

خیال،دیوانگی

شیدایی

دیوانگی

فرض

لازم،ضروری،آنچه خداوند بر بندگانش واجب کرده است

کمال

کامل بودن،کامل ترین و بهترین صورت هر چیز ، سرآمد بودن در داشتن صفت های خوب

محب

دوستدار،یار ،عاشق

ممات

مرگ،مردن

نغمه

نوا ترانه سرود

اتراق

توقف چند روزه در سفر به جایی،موقتا در جایی اقامت گزیدن

استبعاد

دور دانستن،بعید شمردن امری،

استبعاد داشتن

بعید و دور بودن از تحقق امری

باز بسته

وابسته،پیوسته و مرتبط

پانوراما

پرده نقاشی که در ساختمانی که سقف مدور دارد،به دیوار بچسبانند چنانکه هر کس در آنجا بایستد مان کند که افق را در اطراف خود میبیند

تداعی

یاداوری،به خاطر اوردن

جراره

ویژگی نوعی عقرب زرد بسیار سمی که دمش روی زمین کشیده میشود

چریغ آفتاب

طلوع آفتاب،صبح زود

چشمگیر

شایان توجه با ارزش مهم

حواله

نوشته ای که به موجب آن دریافت کننده ملزم به به پرداخت پول یا مال به شخصی دیگر میشود

رواق

بنایی یا سقف گنبدی یا به شکل هرم

سر پرزدن

توقف کوتاه

صباح

بامداد،سپیده دم،پگاه

طاق

سقف خمیده یا محدب،سقف قوسی شکل که با اجر بر روی اطاق یا جایی دیگر سازند

طاق ضربی

طاق احداث شده بین دو دهانه دو تیر آهن که آن را با اجر و ملاط گچ میسازند

طبق

سینی گرد بزرگ و معمولا چوبی مخصوص نگه داری یا حمل اشیا که بیشتر روی سر میگذارند

طیلسان

نوعی ردا

عجین امدن

عجین شدن، آمیخته شدن یا ترکیب شدن دو یا چند چیز

غایت القصوی

حد نهایی چیزی،کمال مطلوب

فرخنده پی

خوش قدم،نیک پی ،خوش یمن

فرسخ

فرسنگ،واحد اندازه گیری مسافت

کازیه

جا کاغذی ،جعبه چوبی با فلزی روباز که برای قرار دادن کاغذ پرونده یا نامه ها روی میز قرار میدهند

کی

پادشاه،هر یک از پادشاهان سلسله کیان

کیانی

هریک از پادشاهان سلسله کیان از دارا تا کیقباد

مار غاشیه

ماری بسیار خطرناک در دوزخ

غاشیه

سوره ای از قرآن یکی از نام های قیامت

مستعجل

زودگذر ،شتابنده

مغان

موبدان زرتشتی، در ادبیات عرفانی، عارف کامل و مرشد را گویند

مرکب

اسب،آنچه بر آن سوار شوند

نمط

بساط شطرنج

استانه

استان،اغاز

ابدیت

جاودانگی، بیکرانگی،پایندگی

ارادت

میل و خواست ،علاقه و محبت همراه با احترام،اخلاص

استشمام

بوییدن

اسرا

در شب سیر کردن هفدهمین سوره قرآن کریم

اندوه گسار

غم گسار،غم خوار

انگاره

طرح،نقشه

اهورایی

ایزدی،خدایی،منسوب به اهورا

ایل

گروهی از مردم هم نژاد که فرهنگ و اقتصاد مشترک دارند و معمولا به صورت چادر نشینی زندگی میکنند،ایل وتبار؛خانواده و نژاد واجداد

بطالت

بیکاری،بیهودگی،کاهلی

بن

درختی خودرو و وحشی که در برخی نقاط کوهستانی ایران میروید،پسته وحشی

پرنیان

پارچه ابریشمی دارای نقش و نگار ،نوعی حریر

تعبیر

بیان کردن،شرح دادن ،بازگویی

تفرجگاه

گردشگاه،جای تفرج،تماشاگاه

تلقی

دریافت،نگرش،تعبیر

تموز

ماه دهم از سال رومیان،تقریبا مطابق با تیر ماه سال شمسی،ماه گرما

حکمت

فلسفه،به ویژه فلسفه اسلامی

دلاویز

پسندیده،خوب،زیبا

سموم

باد بسیار گرم و زیان رساننده

شبدر

گیاهی علفی و یک ساله

شبدر دو جین

شبدر که قابلیت آن را دارد دو بار پس از روییدن چیده شود

شیهه

صدا و آواز اسب

طفیلی

وابسته،منسوب به طفیل ، آن که وجودش یا حضورش در جایی وابسته به وجود کس یا چیز دیگری است؛مهمان ناخوانده

عدلیه

داد گستری

غرفه

بالاخانه، هر یک از اتاق های کوچکی که در بالای اطراف سالن یا یک محوطه میسازند که مشرف به محوطه است

فقه

علم احکام شرعی، علمی است که از فروع علمی احکام شرعی بحث میکند مبنای این علم بر استباط احکام است از کتاب و سنت به سبب همین استنباط محل اجتهاد است

قاش

قاچ،قسمت برآمده جلوی زین،کوهه زین

قدس

پاکی،صفا،قداست

قندیل

چراغ یا چهل چراغی که میاویزند

کمانه

نام کوهی در منطقه ونک از توابع شهرستان سمیرم استان اصفهان

کهر

اسب یا استری که به رنگ سرخ تیره است

کرند

اسبی که رنگ آن میان زرد و بور باشد

گرمسیر

منطقه ای که تابستان های بسیار گرم و زمستان های معتدل دارد؛مقابل سردسیر

ماورا

فراسو،آن سو ،ماسوا،برتر

ماورااطبیعه

آنچه فراتر از عالم طبیعت و ماده باشد؛مانند خداوند روح و مانند انها

مباهات

افتخار،سرفرازی،

مدرس

محلی که د آن تدریس کنند؛موضوع درس گفتن

مشایعت

همراهی کردن،بدرقه کردن

معلق

اویزان،آویخته شده

نئشه

حالت سرخوشی،کیفوری،سرمستی

نظاره

تماشا کردن،نگاه،نگریستن

یغما

غارت،تاراج؛به یغمای رفتن:غارت شدن

برزخ

حد فاصل میان دو چیز،زمان بین مرگ تا رفتن به بهشت یا دوزخ،فاصله بین دنیا و اخرت

چشمداشت

انتظار و توقع امری از چیزی یا کسی

چشمداشتن

منتظر دریافت پاداش یا مزد بودن

داعیه

ادعا

زخمه

ضربه،ضربه زدن

گشاده دستی

بخشندگی،سخاوت

بی حفاظ

بدون حصار ونرده،آنچه اطراف آنرا حصار نگرفته باشد

تشر

سخنی که همراه با خشم، خشونت و اعتراض است و معمولا به قصد ترساندن و تهدید کردن کسی گفته


می شود

پگاه

صبح زود، هنگام سحر

تعلل

عذر و دلیل اوردن، به تعویق انداختن چیزی یا انجام کاری، درنگ ،اهمال کردن

جناق

جناغ استخوان پهن و دراز در جلوی قفسه ی سینه

حزین

غم انگیز

حمایل

نگهدارنده ، محافظ ، حمایل کردن

حیثیت

ابرو ، ارزش و اعتبار اجتماعی که باعث سربلندی


و خوش نامی شخص می شود

خشاب

جعبه فلزی مخزن گلوله که اسلحه وصل میشود وگلوله ها پی در پی از وارد لوله سلاح میشود

دنج

ویژه گی جای خلوت ، آرام و بدونه رفت و آمد

دیباچه

آغاز و مقدمه ی هر نوشته

روضه

آنچه در مراسم سوگواری اهل بیت پیغمبر و به ویژه


در مراسم سوگواری خوانده می شود ؛ذکر مصیبت و


نوحه سرایی

شامه

حس بویایی

شبح

آنچه به صورت سیاهی به نظر می‌آید، سایه موهوم از کسی یا چیزی

شرف

بزرگواری، حرمت اعتباری که رعایت کردن ارزشهای اخلاقی به وجود میاید

طفره رفتن

خودداری کردن از انجام کاری از روی قصد وبا بهانه اوردن، به ویژه خودداری کردن از پاسخ صریح دادن به سوالی یا کشاندن موضوع به موضوعات دیگر

کلافه

بی تاب ناراحت به علت قرار گرفتن در وضع آزار دهنده

گردان

واحد نظامی که معمولا شامل سه گروهان است

متقاعد

مجاب شده ، مجاب ، قانع شده ؛متقاعد کردن :مجاب کردن ، وادار به قبول امری کردن

مجسم

به صورت جسم در امده،تجسم یافته

محضر

دفترخانه،دادگاه

مسلم

پیرو دین اسلام

مصر

اصرار کننده،پافشاری کننده

معبر

محل عبور ، محل گذرگاه

ازرم

شرم،حیا

ارتفاع

محصول زمین های زراعتی

ارتفاع ولایت

عایدات و درآمد های مملکت

اندیشه

بدگمانی،اندوه،ترس،اضطراب،فکر

ایمن

درامن،دل اسوده

بریان

در لغت کباب شده و پخته شده بر اتش،مجازا ناراحت و مضطرب

بریان شدن

غمگین و ناراحت شدن،در سوز و گداز بودن

پرمایه

گرانمایه،پرشکوه

مایه

قدرت،توانایی

تازی

اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک

تپش

اضطراب ناشی از گرمی و حرارت

تطاول

ستم وتعدی،به زور به چیزی دست پیدا کردن

تعصب

طرفداری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص،گروه یا امری

به تعصب

به حمایت و جانبداری

حشم

خدمتکاران،خویشان وزیر دستان فرمانروا

حلقه به گوش

کنایه از فرمانبردار و مطیع

خستن

زخمی کردن،مجروح کردن

خود

کلاه خود

خیره سر

گستاخ بی شرم لجوج

دستور

وزیر مشاور

زوال

نابودی از بین رفتن

سبو

کوزه،ظرف معمولا دسته دار از جنس سفال یا جنس دیگر برای حمل دیگه داری مایعات

سپردن

طی کردن،پیمودن

سمن

نوعی درخت گل ،یاسمن

شبیخون

حمله ناگهانی دشمن در شب

طرح افکندن

کنایه از بنا نهادن

طرح ظلم افکندن

سبب پیدایش و گسترش ظلم شدن ،بنیان ظلم نهادن

عجم

سرزمینی که ساکنان آن غیر عرب به ویژه ایرانی باشند

ملوک عجم

پادشاهان ایران

عفاف

رعایت اصول اخلاقی،پرهیزکاری،پارسایی

غربت

غریبی دوری از خانمان

فرهیختگی

فرهیخته بودن،

فرهیخته

برخوردار از سطح بالایی از دانش ،معرفت یا فرهنگ

فریاد رس

یاور،دستگیر

کربت

غم،اندوه

کربت جور

اندوه حاصل از ظلم و ستم

مقرر شدن

قرار گرفتن ثبات دوام یافتن

مکاید

ج مکیده مکیدت،کیدها ،مکر ها ،حیله ها

ملک

پادشاه سلطان

موبد

روحانی زرتشتی مجازا مشاور

نقصان

کم شدن کاهش یافتن

نماز بردن

تعظیم کردن،عمل سر فرو آوردن در مقابل کسی برای تعظیم

نواختن

کسی را با گفتن سخنان محبت آمیز یا بخشیدن چیزی مورد محبت قرار دادن

نیک‌پی‌

خوش قدم

نیکی دهش

نیکی کننده

ولایت

کشور،سرزمین

هشیوار

هوشیار،هوشیارانه،اگاهانه

هیون

شتر به ویژه استر قوی هیکل و درشت اندام

تنیده

درهم بافته

رجز

شعری که درمیان جنگ برای مفاخره میخوانند

زخم کاری

ضربه موثر یا زخمی که منجر به مرگ میشود

سورت

تندی وتیزی،حدت و شدت

ضجه

ناله و فریاد با صدای بلند ،شیون

طاق

فرد،یکتا،بیهمتا

عماد

تکیه گاه،نگاه دارنده؛آنچه بتوان بر آن تکیه کرد

عیار

معیار،ابزار و مبنای سنجش

مرادف

مترادف،همردیف

مرتعش

دارای ارتعاش لرزنده

منتشا

نوعی عصا که از چوب گره دار ساخته میشود و معمولا درویشان قلندران به دست میگیرند برگرفته از نام منتشا شهری در آسیای صغیر

ناورد

نبرد

هریوه

هروری،منسوب به هرات شهری در افغانستان

هول

وحشت انگیز،ترسناک

استغنا

بی نیازی،در اصطلاح، بی نیازی سالک از هر چیز جز خدا

اعانت

یاری دادن،یاری

افسرده

منجمد،سرمازده

اکناف

ج کنف،اطراف کناره ها

اولی

شایسته

اولی تر

شایسته تر

تجرید

در لغت به معنای تنهایی گزیدن؛ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند؛در اصطلاح تصوف،خالی شدن قلب سالک از آنچه غیر از خداست

تعب

رنج و سختی

تفرید

دل خود را متوجه حق کردن، دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن،فرد شمردن ویگانه دانستن خدا از نظر عطار ،گم شدن عارف در معروف به کار میبرد یعنی وقتی که در توحید غرق شد آگاهی از این گمشدگی را گم کند و به فراموشی سپارد

دعوی

ادعا،ادعای خواستن یا داشتن چیزی


معنی و دعوی متضاد

زاد

توشه،خوردنی آشامیدنی که در سفر همراه برند

سروش

پیام اور،فرشته پیام اور

شگرف

قوی،نیرومند

شیدا

دلداده،عاشق

صدر

طرف بالای مجلس،جایی از اتاق و مانند آن که برای نشستن بزرگان مجلس اختصاص میابد؛مجازا ارزش و اعتبار

کلان

دارای سن بیشتر

گرم رو

مشتاق،به شتاب رونده و چالاک،کوشا

گرده

قرص نان،نوعی نان

مخاصمت

دشمنی ،خصومت

مصاحبت

هم نشینی،هم صحبت داشتن

مقالات

ج مقالت،گفتارها سخن ها

وادی

سرزمین،در متن درس مجازا بیابان

آزگار

زمانی دراز،ویژگی آنچه بلند و طولانی به نظر می‌آید

آسمان جل

کنایه از فقیر ،بی چیز،بی خانمان

جل

پوشش،به معنای مطلق

استشاره

رای زنی،مشورت،نظرخواهی

استیصال

ناچاری،درماندگی

اطوار

رفتار ویا سخنی ناخوشایند و ناهنجار

اعلا

برتر،ممتاز،نفیس،برگزیده از هر چیز

امتناع

خودداری، سر باز زدن از انجام کاری یا قبول کردن سخنی

انضمام

ضمیمه کردن؛به انضمام،به ضمیمه ، به همراه

بادی

اغاز(در اصل به معنای اغاز کننده)

بحبوحه

میان،وسط

بدقواره

انکه یا چیزی ظاهری زشت و نا متناسب دارد ،بد ترکیب

بذله

شوخی،لطیفه

برجک

سازه چرخانی که روی تانک قرار دارد و به کمک آن میتوان جهت شلیک توپ را تغییر داد

بقولات

انواع دانه های خوراکی بعضی گیاهان مانند نخود و عدس،حبوبات

بلامعارض

بی رقیب

بلعت

فرو بردم

پاپی شدن

در امری اصرار ورزیدن

پتیاره

زشت و ترسناک

پرت و پلا

بیهوده،بی معنی؛به این نوع ترکیب ها که در آنها لفظ دوم بی معنی است و برای تاکید لفظ اول می اید(مرکب اتباعی)یا (اتباع)میگویند

ترفیع

ارتقا یافتن رتبه گرفتن

تصدیق

تایید کردن درستی حرف یا عملی ، گواهی دادن


صحت امری

تصنعی

ساختگی

تک و پوز

دک و پوز،به نظر ظاهر شخص به ویژه سر وصورت

تمبوشه

لوله سفالین یا سیمانی کوتاه که در زیر خاک با در میان دیوار میگذارند تا آب از آن عبور کند

تیربار

صلاح خودکار اتشین، سنگین تر و بزرگتر از مسلسل دستی که به وسیله نوار فشنگ تغذیه میشود

جبهه

پیشانی

جیر

نوعی چرم دباغی شده باسطح نرم و پرزدار که در تهیه ی لباس ، کفش ، کیف و مانند آنها به کار میرود

چلمن

آن که زود فریب میخورد،هالو؛بی عرضه، دست و پا چلفتی

حضار

آنان که در جایی یا مجلسی حضور دارد؛حاضران

حلقوم

حلق و گلو

خرت و پرت

مجموعه ای از اشیا،وسایل و خورده ریز های کم ارزش

خرخره

گلو،حلقوم

خورد رفتن

ساییده شدن و از بین رفتن

خمره

ظرفی به شکل خم و کوچک تر از آن

خفایا

ج خفیه،مخفیگاه

در خفایای ذهن

در جاهای پنهان ذهن

خوش مشربی

خوش مشرب بودن،خوش معاشرتی و خوش صحبتی

درزی

خیاط

دوری

بشقاب گرد بزرگ معمولا با لبه کوتاه

دیلاق

دراز ولاغر

سرسرا

محوطه ای سقف دار در داخل خانه ها که در ورودی ساختمان به آن باز میشود و از آنجا به اتاق ها یا قسمت دیگر میروند

سکندری

حالت انسان که بر اثر برخورد با مانع،کنترل خود را از دست بدهد و ممکن است به زمین بیفتد

سکندری

حالت انسان که بر اثر برخورد با مانع،کنترل خود را از دست بدهد و ممکن است به زمین بیفتد

سکندری خوردن

حالت سکندری برای کسی پیش امدن

افلاک

ج فلک،اسمان،چرخ

رزاق

روزی دهنده

زهی

افرین

فروغ

روشنایی،پرتو

فضل

بخشش،کرم،نیکویی،دانش

کام

سقف دهان،مجازا دهان،زبان

برازندگی

شایستگی،لیاقت

پیرایه

زیور،زینت

تعلل

بهانه اوردن،درنگ کردن

تیزپا

شتابنده،سریع

خیره

سرگشته،حیران،قرومانده،لجوج،بیهوده

شکن

پیچ وخم زلف

غلغله زن

شور و غوغا کنان

فرج

گشایش،گشایش در کار و مشکل

قفا

پس گردن،پشت گردن،پشت

گلبن

بوته گل،گل سرخ،بیخ بوته گل

معرکه

میدان جنگ،جای نبرد

مفتاح

کلید

نادره

بی مانند،بی نظیر

نمط

روش،نوع

نیلوفری

صفت نسبی،منسوب به نیلوفر،به رنگ نیلوفر،لاجوردی،

پرده نیلوفری

اسمان لاجوردی

ورطه

مهلکه،زمین پست،هلاکت

هنگامه

غوغا، داد و فریاد،شلوغی،جمعیت مردم

یله

رها،آزاد

یله دادن

تکیه دادن

ارتجالا

بی درنگ،بدون اندیشه سخن گفتن یا شعر سرودن

استرحام

رحم خواستن،طلب رحم کردن

استماع

شنیدن،گوش دادن

اقبال

نیک بختی،خوش بختی

ادبار

تیره بختی،بدبختی

الزام

ضرورت،لازم گردانیدن،واجب گردانیدن

اوان

وقت،هنگام

باری

القصه،به هر حال،خلاصه

بدسگال

بد اندیش،بدخواه

بسمل کردن

سر جانور را بریدن..............................

پلاس

جامه ای کم ارزش،گلیم درشت وکلفت

تعلیقات

ج تعلیق،پیوست ها و یادداشت مطالب و جزئیات در رساله یا کتاب،نشان های ارتشی

تقریر

بیان ،بیان کردن

تکریم

گرامیداشت

تکیده

لاغر و باریک اندام

تصدیق نامه

گواهی نامه

تیمار

غم،اندیشه،خدمت

جافی

جفا کار،ستمکار

حجب

شرم و حیا

حلبی

ورقه نازک فلزی،از جنس حلب

خسروانی خورش

خورش و غذای شاهانه

خودرو

خود رای،خودسر،لجوج

دانگ

بخش،یک ششم چیزی

دوات

مرکب دان،جوهر

دوات

مرکب دان،جوهر

زنگاری

منسوب به زنگار،سبز رنگ

شهناز

یکی از اهنگ های موسیقی ایرانی،گوشه ای از دستگاه شور

صاحبدل

عارف،اگاه

ضایع

تباه،تلف

ضمایم

ج ضمیمه ،همراه و پیوست،نشان های دولتی

ضمایم

ج ضمیمه ،همراه و پیوست،نشان های دولتی

طبیعت

خو،عادت،طبع،سرشت

طمانینه

ارامش،سکون،قرار

عتاب کردن

خشم گرفتن بر کسی،سرزنش کردن

عنود

ستیزه کار ،بد خواه و دشمن

فیاض

سرشار و فراوان ،بسیار فیض دهنده

فیاض

سرشار و فراوان ،بسیار فیض دهنده

قرابت

خویشی و خویشاوندی

کمیت

اسب سرخ مایل به سیاه

لاجرم

ناگریز،ناچار

لعب

بازی

لهو و لعب

خوش گذرانی

لمن تقول

برای چه کسی میگویی؟

لهو

بازی و سرگرمی آنچه مردم را خوشحال کند

مالوف

خو گرفته

مالوف

خو گرفته

متداول

معمول،مرسوم

مخذول

خوار،زبون گردیده

مسخرگی

لطیفه گویی،دلقکی

مسکر

چیزی که نوشیدن آن مستی میآورد

محال

دروغ،بی اصل، ناممکن

مستغنی

بی نیاز

مولع

شیفته،بسیار مشتاق،حریص،ازمند

مطربی

عمل و شغل مطرب

مطربی

عمل و شغل مطرب

مطرب

کسی که نواختن ساز و آواز را پیشه خود سازد

معاصی

ج معصیت، گناهان

مغلوب

شکست خورده

مفتول

سیم،رشته فلزی دراز و باریک

ملتفت شدن

آگاه شدن،متوجه شدن

منجلاب

محل جمع شدن آب های کثیف و بد بو

مندرس

کهنه،فرسوده

منکر

زشت،ناپسند

نموده

نشان داده،ارائه کرده،آشکار کرده

ادیب

بافرهنگ،دانشمند، بسیار دان

اهلیت

شایستگی،لیاقت

اهلیت

شایستگی،لیاقت

بهایم

ج بهیمه،چارپایان،ستوران

بیشه

جنگل کوچک،نیزار

تسبیح

خدا را به پاکی یاد کردن،سبحان ا... گفتن

پلاس

جامه ای پشمینه و ستبر که درویشان پوشند ،نوعی گلیم گرانبها

تازی

عرب

زبان تازی

زبان عربی

جل جلاله و عم نواله

بزرگ است لطف او و فراگیر است شکوه او

خورجینک

خورجین کوچک،کیسه ای که معمولا از پشم درست کنند و شامل دو جیب است،جامه دان

درحال

فورا،بی درنگ

دلاک

کیسه کش حمام،مشت مال دهنده

دین

وام

رقعه

نامه

رمه

گله

شوخ

چرک،الودگی

شوریده

کسی که ظاهری آشفته دارد،عاشق و عارف

غوک

قورباغه

فراغ

آسایش و آرامش، آسودگی

فرج

گشایش،رهایی

قیم

سرپرست،در متن کیسه کش حمام

کرای

کرایه

گسیل کردن

روانه کردن، فرستادن کسی به جایی

مرمت

اصلاح و رسیدگی

مغربی

متعلق به کشور مغرب(مراکش)

مکاری

کسی که اسب و شتر اجاره میدهد یا کرایه میکند

نیکو منظر

زیبارو،خوش چهره

اسلیمی

تغییر شکل یافته کلمه اسلامی،طرح هایی مرکب از پیچ و خم های متعدد که شبیه عناصر طبیعت هستند

اخره

چنبره گردن،قوس زیر گردن

بحران

اشفتگی،وضع غیر گردن

بحران

اشفتگی،وضع غیر گردن

برخوردن

در میان قرار گرفتن

بنشن

خوار بار از قبیل نخود لوبیا و عدس

بیرنگ

نمونه و طرحی که نقاش به صورت کم رنگ یا نقطه چین بر کاغذ و سپس آن را کامل رنگ آمیزی میکند،طرح اولیه

بیغوله

کنج،گوشه ای دور از مردم

تسلا

ارامش یافتن

حقارت

خواری،پستی

خطابه

سخنرانی،خطبه خواندن،وعظ کردن

معلول

کسی که عضو یا اندام هایی از بدنش آسیب دیده است

معیار

مقیاس،اندازه

مگسل

جدا مشو،رها مکن

ملاک

اصل هر چیز،معیار،ابزار سنجش

مهیب

ترسناک، ترس اور،هولناک

وقاحت

بی شرمی،بی حیایی

وقاحت

بی شرمی،بی حیایی

هیئت

گروه،دسته،انجمن

ابنوس

درختی است که چوب آن سیاه ،سخت،سنگین و گرانبها است

بارگی

اسب

باره

اسب

بهرام

سیاره مریخ

بهرام

سیاره مریخ

پتک

چکش بزرگ فولادین،آهن کوب

ترگ

کلاه خود

تیز

تند سریع

جاه

مقام، درجه

خدنگ

چوبی سخت و محکم که از آن تیر و نیزه می سازند

خود

کلاه فلزی که سربازان به هنگام جنگ یا تشریفات نظامی،بر سر میگذارند

دد

جانور درنده،مانند شیر و پلنگ

زه

چله کمان،وتر

ساعد

آن بخش از دست که میان مچ و ارنج قرار دارد

سپردن

طی کردن

سپردن

طی کردن

ستوه

درمانده و ملول،خسته و آزار

سلیح

افراز جنگ،ممال سلاح

سندروس

صمغی زرد رنگ

عنان

افسار،دهانه

کام

مجازا مراد،ارزو،قصد،نیت

کاموس

یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب

کوس

طبل بزرگ،دهل

کیوان

سیاره زحل

گبر

نوعی جامه جنگی،خفتان

گرد

دلیر،پهلوان

مزیح

ممال مزاح،شوخی

هماورد

حریف،رقیب

افسر

تاج ،دیهم،کلاه پادشاهی

افسون

حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن

اورد

جنگ،نبرد،کارزار

بادپا

تیزرو،شتابنده

باره

دیوار قلعه،حصار

بردمیدن

خروشیدن،برخواستن

برگاشتن

برگردانیدن

بسنده

سزاوار،شایسته،کافی،کامل

پدرام

اراسته،نیکو،شاد

تاب

چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف می باشد،پیچ و شکن

چاره گر

کسی که با حیله و تدبیر،کارها را به سامان کند،مدبر

خدنگ

درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر سازند

خطه

سرزمین

خیره

متحیر،سرگشته

درع

جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازنده،زره

دژ

قلعه،حصار

دمان

خروشنده،غرنده،مهیب،هولناک

دوده

دودمان،خاندان،طایفه

زره

جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که آن را یه هنگام جنگ بر روی لباس های دیگر می پوشیدند

سالار

سردار،سپهسالار،آن که دارای شغلی بزرگ منصبی رفیع باشد،حاکم

سمند

اسبی که رنگش مایل به زردی باشد،زرده

سنان

سر نیزه،تیزی هر چیز

شیر اوژن

شیر افکن،دلاور

عنان

افسار، دهانه

افراز امدن

رسیدن،نزدیک امدن

فوج

گروه دسته

کمند افکن

کمند انداز

نظاره

نگاه کردن،نگریستن،تماشا کردن

ویله کردن

فریاد زدن،نعره زدن،ناله کردن

ویله

صدا ،اواز،ناله

ابدال

مردان کامل

اشباه

ج شبه، مانندها،همانندان

تلطف

مهربانی، نرمی کردن، اظهار لطف و مهربانی کردن

جولقی

گدا، درویش ،ژنده پوش

حاذق

ماهر،چیره دست

خواجه منش

کدخدا منش

زبون

خوار،ناتوان

سرگین

فضله برخی حیوان ها مانند اسب

سفاهت

بی خردی،کم عقلی،نادانی

سوداگر

خریدار، فروشنده

طاس

کاسه مسی

عربده

فریاد پرخاش جویانه برای انگیختن دعوا و هیاهو،نعره و فریاد

قهر

خشم،غضب

کل

مخفف کچل

مسلم داشتن

باور کردن

ندامت

پشیمانی،تاسف

انبان

کیسه ای بزرگ که از پوست دباغی شده گوسفند درست میکنند

بر اثر

به دنبال،در پی

بعینه

عینا،مانند

تافته

گداخته،برافروخته

تباه

فاسد،خراب

تباه کردن چشم

کور کردن

تعبیه کردن

آماده کردن،قراردادن

جلاجل

ج جلجل،زنگ،زنگوله

خبث

پلیدی،

خبث طینت

بد جنسی،بد ذاتی

خلعت

جامه ای که بزرگی به کسی بخشد

دستار

پارچه ای که به دور سر بپیچند

دشنه

خنجر

شوکت

جامه وجلال

صرعیان

بیماران مبتلا به صرع

صرع

بیماری غش

طرفه

شگفت اور،عجیب

طینت

سرشت،خوی

فراغت

اسودگی

فراغت

اسودگی

لعل

سنگ قیمتی به رنگ سرخ،مانند یاقوت

مایه

سرمایه ،دارایی

مفلس

تهی دست،درویش و بی چیز

مقبل

خوشبخت،نیک بخت و خوش اقبال

ملازمان

همراهان

منال

مال و ثروت،درآمد مستغلات

موضع

جا

همت

بلند نظری،خواست،کوشش

برین

بالایین،برتر

تاکستان

باغ انگور،باغی که در آن تاک کاشته باشند

حماسه

دلیری،نوعی از شعر که در آن از جنگ ها و دلاوری ها سخن میرود

ردا

جامه ای که روی جامه های دیگر پوشند،بالاپوش

شرافت

ارجمندی،با شرف بودن

لگام

افسار،دهنه اسب

اشباح

ج شبح،کالبدها ،سایه ها،سیاهی که از دور دیده میشود

اکتفا

بسنده کردن،کفایت کردن

تمایز

فرق گذاشتن،جدا کردن

تملک

مالک شدن،دارا شدن

خلنگ

نام گیاهی است ،علف جارو

ذی حیات

جاندار

عود

درختی که چوب آن قهوه ای رنگ و خوشبو است و آن را در آتش می اندازند که بوی خوش دهد

غایی

نهایی

فسفر

عنصر شیمیایی با رنگ زرد روشن که در مجاورت هوا مشتعل میگردد

مائده

سفره ای که بر آن طعام باشد

مبتنی

ساخته،بنا شده

متراکم

روی هم جمع شده،بر هم نشیننده،انبوه

متراکم

روی هم جمع شده،بر هم نشیننده،انبوه

مخوف

ترسناک،وحشت زا و هراس انگیز

منحصر

ویژه،محدود

موحش

وحشت اور،ترسناک

نثار

پیشکش کردن،افشاندن

اکرام

بزرگ داشتن،بخشش داشتن،احترام کردن

بسیچ

فراهم کردن،امادگی

سخا

بخشش،کرم،جوانمردی

عنایات

ج عنایت،توجه،حفظ کردن

ادبار

نگون بختی، پشت کردن، متضاد اقبال

اقبال

نیک بختی ،روی آوردن

توفیق

آن است که خداوند،اسباب را موافق خواهش بنده ،مهیا کند تا خواهش او به نتیجه برسد،سازگار گردانین

تیره رایی

بد اندیشی،ناراستی

چاشنی

مزه،طعم

حلاوت

شیرینی

نژند

خوار وزبون،اندوهگین

جیب

گریبان، یقه

چنگ

نوعی ساز که سر آن خمیده است و تار ها دارد

حمیت

غیرت،جوانمردی، مردانگی

دغل

مکر و ناراستی،مکار و تنبل

دون همت

کوتاه همت ،دارای طبع پست و کوتاه اندیشه

زنخدان

چانه

شغال

جانور پستانداری است از تیره سگان که جزو رسته گوشتخواران است

شل

دست و پای از کار افتاده

شوریده رنگ

آشفته حال

غیب

پنهان،نهان از چشم

فروماندن

متحیر شدن

قوت

رزق روزانه،خوراک،غذا

اطبا

جمع طبیب،پزشکان

ایزد

خدا،افریدگار

برنشستن

سوار شدن

بی شبهت

بی تردید،بی شک

توقیع

امضا کردن فرمان،مهر کردن نامه و فرمان

چاشتگاه

هنگام چاست،نزدیک ظهر

حشم

خدمتکاران

خطوات

ج خطوه،گام ها،قدم ها

خیر خیر

سریع

خیلتاش

گروه نوکران و چاکران

دربایست

نیاز،ضرورت

درست

تندرست،سالم

دوال

چرم و پوست

یک دوال

یک لایه،یک باره

راغ

دامنه کوه،صحرا

رقعت

رقعه،نامه کوتاه

روضه

باغ،گلزار

زایل شدن

نابود شدن،برطرف شدن

زرپاره

قراضه و خرده زر،زر سکه شده

سبحان الله

پاک و منزه است خداوند(برای بیان شگفتی به کار می رود، معادل شگفتا)

ستدن

ستاندن،دریافت کردن

سرسام

ورم مغز ،سرگیجه و پریشانی،هذیان

سور

جشن

شبگیر

سحرگاه،پیش از صبح

شراع

سایه بان،خیمه

صعب

دشوار،سخت

صلت

بخشش

ضیعت

زمین زراعتی

ضیعتک

زمین زراعتی کوچک

عارضه

حادثه ،بیماری

عزوجل

عزیز است و بزرگ وارجمند

عقد

گردن بند

غرامت زده

تاوان زده،کسی که غرامت کشد

غزو

جنگ کردن با کفار

فارغ شدن

آسوده شدن از کار

فراخ تر

آسوده تر،راحت تر

فراغ

آسایش، اسودگی

فرودسرای

اندرونی

فیروزه فام

به رنگ فیروزه،فیروزه رنگ

قضا

تقدیر،سرنوشت

کافی

دانای کار ،با کفایت

کران

ساحل،کنار

کراهیت

ناپسندی

گداختن

ذوب کردن

گسیل کردن

روانه کردن، فرستادن

لختی

اندکی

مبشر

نوید دهنده،مژده رسان

متقارب

نزدیک شونده،همگرا

محجوب

پنهان،مستور

مخنقه

گردن بند

مرغزار

سبزه زار،چراگاه،علف زار

مقرون

پیوسته،همراه

مهمات

کارهای مهم و خطیر

موکد

تاکید شده،استوار

ناو

قایقی کوچک که از درخت میان تهی سازند

ندیم

همنشین،همدم

نکت

نکته ها

نماز پیشین

نماز ظهر

وبال

سختی و عذاب ،گناه

همایون

خجسته،مبارک،نیک بختی

یوز

یوزپلنگ،جانوری شکاری ،کوچکتر از پلنگ که با آن به شکار اهو و مانند آن میروند

تشییع

دنبال جنازه رفتن

خوش لقا

زیبارو،خوش سیما

رضوان

بهشت،نام فرشته ای که نگهبان بهشت است

زهد

پارسایی،پرهیزگاری

شبگرد

شبرو

شریعت

شرع،ایین،راه دین،مقابل طریقت

صنم

بت ،دلبر

عازم

رهسپار،راهی

قدس الله روحه العزیز

خداوند روح عزیز او را پاک گرداند

کبریا

بارگاه خداوندی

متفق

هم سو،هم عقیده،موافق

محضر

محل حضور

مرشد

ارشاد کننده،راهنما،پیشوا


متضاد مرید و سالک

ملک

فرشته

مناسک

جمع منسک ،جاهای عبادت حاجیان،مجازا اداب،ایین ها و مراسم

وعظ

اندرز،پند دادن

اغوز

اولین شیری که یک ماده به نوزادش میدهد

اماس

ورم،تورم

اماس کردن

گنجایش پیدا کردن

استسقا

نام مریضی که،بیمار آب بسیار خواهد

انعطاف

نرمش،آمادگی برای سازگاری با دیگران،محیط و شرایط ان

بالبداهه

ارتجلا،بدیهه گویی

بذله گو

شوخ،لطیفه پرداز

پالیز

باغ، گلزار،کشتزار

تحفه

هدیه،ارمغان

تشرع

شریعت،مقابل طریقت و عرفان

تمکن

توانگری،ثروت

تحنیت

مبارک باد گفتن،شاد باش گفتن

چابک

تند و فرز

سبک سری

حماقت،فرومایگی،متضاد وقار

شاب

جوان،برنا

شائبه

شک وگمان

شعر تمثیلی

شعر نمادین و آمیخته به مثل و داستان

شوریدگی

شیدایی،عشق

صباحت

خوب رویی،سفیدی رنگ انسان،زیبایی

اندلیب

بلبل،هزاردستان

فرخنده

مبارک،خجسته

فرط

بسیاری

گیوه

نوعی کفش،پای افزار

لطایف

ج لطیفه،چیز های نیکو ونقض،گفتار نرم و دلپذیر

لفاف

پارچه و کاغذی که بر چیزی پیجند

متعصب

غیرتمند

مسعادت

همیاری،یاوری

مسرور

خشنود

مشیت

اراده و خواست

میثاق

عهد و پیمان ،عهد استوار

نکبت بار

فلاکت آمیز، پر مشقت

نمد

نمط،پارچه ای کلفت که از پشم یا کرک مالیده میسازند و از آن جامه و کلاه و فرش درست میکنند

پرورده

پرورش یافته

جمله

سراسر،همه

جهانگیر

گیرنده عالم،فتح کننده دنیا

جهد

کوشش،رنج بردن

چاره گری

تدبیر،مصلحت اندیشی

خنیده

مشهور،صدا و آوازی که در میان کوه و گنبد و مانند آن پیچد؛معروف گشتن نزد همه کس

خنیده نام تر گشتن

مشهورتر شدن،پر آوازه تر گردیدن

خویشان

ج خویش، اقوام

رایت

بیرق،پرچم،درفش

سرشت

فطرت،افرینش،طبع

غایت

نهایت،به غایت؛در حد نهایی،بی نهایت

گزاف کاری

بیهوده کاری

محمل

کجاوه که بر شتر بندند ،مهد

موسم

وقت ،زمان،هنگام

اجرت

اجر،پاداش،دستمزد

استحقاق

سزاواری،شایستگی

اصناف

ج صنف،انواع،گونه ها،گروه ها

اعزاز

بزرگداشت، گرامیداشت

الوهیت

خدایی،خداوندی

بعد

دوری،فاصله

تعبیه کردن

قرار دادن،جاسازی کردن

تلبیس

نیرنگ سازی،دروغ

جلت

بزرگ است

حضرت

آستانه، پیشگاه،درگاه

خزائن

ج خزینه و خزانه،گنجینه ها

خلیفت

خلیفه،جانشین

رافت

مهربانی،شفقت

ربوبیت

الوهیت، خدایی،پروردگاری

رغبت

میل،اراده،خواست

سست عناصر

ج سست عنصر،بی اراده،بی غیرت،کاهل

طوع

فرمانبرداری، اطاعت،فرمان بری،

عنایت

توجه،لطف،احسان

غنا

بی نیازی،توانگری

قبضه

یک مشت از هر چیزی

قرب

نزدیک شدن،همجواری

کبریایی

منسوب به کبریا،خداوند تعالی

کوشک

قصر و هر بنای رفیع

متلالی

درخشان،تابان

مذلت

فرومایگی ،خواری،مقابل عزت

مشتبه

اشتباه کننده،دچار اشتباه؛مشتبه شدن:به اشتباه افتادن

مشعشع

درخشان،تابان

مقرب

انکه نزدیک به کسی شده و در نزد او منزلت پیدا کرده است

ملکوت

عالم غیب،جهان بالا

نفایس

ج نفیسه،چیز های نفیس و گرانبها

وسائط

ج وسیطه،یا واسطه،آنچه که به مدد یا به وسیله آن مقصود میرسند

هیئت

شکل،ظاهر، دسته ای از مردم

افسر

تاج و کلاه پادشاهان،صاحب منسب

تازی

عرب

تازیک

لفظی است ترکی تازی غیر ترک به ویژه فارسیان

خرگه

خیمه ی بزرگ،سراپرده ی بزرگ

سیماب گون

جیوه ای،به رنگ جیوه


سیماب،جیوه

گران

سنگین،عظیم

اجنبی

بیگانه،خارجی

اذن

اجازه ،فرمان

عطا

بخشش،عطا کردن،واگذاری

افراط

از حد در گذشتن،زیاده روی

التهاب

برفروختگی،زبانه و شعله اتش

بختک وار

کابوس وار

تحت الحمایگی

وضعیت یک غالبا ضعیف در تعامل با دولت قدرتمند،در عرصه بین المللی که در چارچوب یک موافقت نامه بین المللی اختیار تصمیم گیری آن دولت در امور سیاست خارجی که امنیتی به دولت قدرتمند واگذار شده است

تسخیر

تصرف کردن،چیرگی

تفریط

کوتاهی در کاری

توازن

تعادل،برابری

جنون

شیفتگی،شیدایی،شوریدگی

چنبره زدن

چنبر زدن،حلقه زدن،حلقه ها خرد یا بزرگ دایره ای شکل زدن

خصال

ج خصلت،خوی ها،خواه نیک باشد یا بد

دارالسلطنه

پایتخت،محل اقامت پادشاه

درایت

اگاهی،تدبیر

زبونی

فرومایگی درماندگی

زنبورک

نوعی توپ جنگی کوچک که در زمان صفویه و قاجاریهروی شتر میبستند

شایق

مشتاق،آرزومند

صفیر

بانگ،فریاد،اواز

طاقت فرسا

توان فرسا،غیر قابل تحمل

غیرت

حمیت،رشک بردن،تعصب

کورسو

نور اندک،روشنایی کم

معبد

پرستشگاه، محل عبادت

مقرر

معلوم،تعیین شده

موعد

هنگام،زمان

موزون

هماهنگ،خوش نوا

نهیب

فریاد،هراس،هیبت

وجد

سرور،شادمانی خوشی

ولایات

جمع ولایت مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود،خطه،معادل شهرستان امروزی

بار

اجازه،رخصت

بار عام

پذیرایی عمومی،شرف یابی همگانی،مقابل بار خاص

تابناک

درخشان،نورانی

چنبر

چنبره،گردن بند،طوق،حلقه

رستن

رها شدن،نجات یافتن

رشحه

قطره،تراوش کرده و چکیده

سترگ

بزرگ،عظیم

کلاف

نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند،ریسمان پیچیده گرد دوک

محوطه

پهنه،میدانگاه،صحن

مشک

انبان، خیک،پوست گوسفندی که آن را درست و یکجا کنده باشند و در آن ماست و آب نگه دارند

نیلی

به رنگ نیل،کبود

ادینه

روز جمعه، آخرین روز هفته

انکار

باور نکردن،نپذیرفتن

بیعت

پیمان،عهد

روحانی

منسوب به روح،معنوی،ملکوتی

سیمینه

منسوب به سیم ،سیمین،ساخته شده از سیم یا نقره

مدار

مدار جای دور زدن و گردیدن

مدار

مدار جای دور زدن و گردیدن

مرهم

هر دارویی که روی زخم گذارند،التیام بخش

منکر

انکار کننده

اژدها پیکر

در شکل و هیئت اژدها،دارای نقش اژدها

اژدهافش

مانند اژدها،ضحاک

اساطیر

جمع اسطوره؛افسانه ها و داستان های خدایان و پهلوانان ملل قدیم

الحاح

اصرار،درخواست کردن

بازارگاه

کوچه سر پوشیده که از دو سوی دارای دکان باشد،اهل بازار

پایمردان

دستیاران حکومت،توجیه کنندگان حکومت بیداد

پایمردی

خواهشگری،میانجی گری،شفاعت

پشت پای

روی پا،سینه پا

ترگ

کلاه خود

تفرج

گشت و گذار،تماشا،سیر و گردش

خجسته

فرخنده،مبارک

خوالیگر

اشپز

درفش

پرچم،بیرق

درفش کاویان

درفش ملی ایران در عهد ساسانی،نماد پیروزی

دژم

خشمگین

زخم درای

ضربه پتک

درای

در اصل زنگ کاروان است

سپردن

پای مال کردن و زیر پا گذاشتن

سپهبد

فرمانده و سردار سپاه

سبک

در اینجا به معنای فورا و سریع کاربرد دارد

غو

نعره کشیدن،فریاد،خروش،غریو

فایق

برگزیده،پیروز

گرزه

گرز،کوپال ،عمود اهنین

گرزه گاوسر

گرز فریدون که به شکل سر گاومیش از فولاد ساخته بودند

لاف زدن

خودستایی کردن،دعوی باطل کردن

مجرد

صرف

محضر

استشهادنامه

موبدان

پیشوایان روحانی زردشتی

نفیر

فریاد و زاری به صدای بلند

نوند

اسب،اسب تندرو

هنر

فضیلت، معرفت،علم

یکایک

ناگهان

ابرش

اسبی که ب اعضای او نقطه ها باشد

امتناع

خودداری از پذیرفتن امری یا انجام دادن کاری

آوردگاه

میدان جنگ،نبردگاه

برافراختن

برافراشتن،بلند کردن

پور

پسر،فرزند

تپیدن

بی قراری و اضطراب نمودن،از جای رستن و لرزیدن

حبیب

دوستدار،یار،از القاب رسول اکرم

حرب

الت حرب و نزاع؛مانند شمشیر،خنجر،نیزه

خدو

آب دهان،تفو

دستوری

رخصت،اجازه دادن

رزمگه

مخفف رزمگاه،میدان جنگ

ژنده

بزرگ،مهیب

ژیان

خشمگین

سهم

ترس

سهمگین

هراس انگیز،ترس اور

ضرب

زدن،کوفتن

غزا

پیکار،جنگ

غنضفر

شیر

قبا

نوعی جامه جلو باز که دو طرف جلو آن با دکمه بسته میشود

کیش

ایین ،دین،مذهب

کیمیا

اکسیر،ماده ای که به عقیده قدما میتوانست مس را به طلا تبدیل کند و خاصیت درمانی نیز دارد

منزه

پاک و بی عیب

هژبر

شیر

یم

دریا

اختلاف

رفت و آمد

استخلاص

رهایی جستن،رهایی دادن

اعتذار

پوزش،عذرخواهی،بهانه طلبی

التفات

توجه

امام

راهنما،پیشوا

اولی تر

شایسته تر،سزاوار تر

اهمال

سستی،کاهلی

براثر

به دنبال

اثر

ردپا

تخلص

رهایی

تعاون

همیاری

تکفل

عهده دار شدن

تگ

دویدن

تیمار

مواظبت، مراقبت

ثقت

اطمینان،اعتماد کردن

جال

دام و تور

حبه

دانه

خایب

ناامید،بی بهره

دها

زیرکی و هوش

راه تافتن

راه را کج کردن، تغییر مسیر دادن

رخصت

اجازه،اذن دادن

ریاحین

جمع ریحان،گل های خوشبو

زمرد

سنگ قیمتی به رنگ سبز

زه آب

آبی که از سنگی یا زیر زمینی می جوشد

ستیزه روی

گستاخ و پر رو

سر

رئیس

سیادت

سروری، بزرگی

شکاری

منسوب به شکار،صید،نخجیر

صافی

پاک،بی غش،خالص

صواب

صلاح و درست

طاعنان

سرزنشگران،عیب جویان

عقده

گره،پیچیدگی

قفا

پشت،پشت گردن

گرازان

جلوه کنان و با ناز راه رونده

گشن

انبوه،پر شاخ و برگ

متصید

شکارگاه

متواتر

پی در پی

مجادله

جدال و ستیزه

مطاوعت

فرمان بری

مطلق

رها شده،آزاد

مطوقه

طوق دار

مظاهرت

یاری کردن، پشتیبانی

معونت

یاری

ملالت

ازردگی،ماندگی،به ستوه آمدن

ملامت

سرزنش

ملول

سست و ناتوان، آزرده

مناصحت

اندرز دادن

منقطع

بریده،قطع شده

مواجب

جمع موجب،وظایف و اعمالی که انجام آن بر شخص واجب است

مواضع

جمع موضع،جای ها

موافق

همراه،هم فکر

موالات

دوستی،یاری کردن، پیروی کردن

مودت

دوستی،محبت،دوستی گرفتن

ناحیت

ناحیه،سرزمین

نزه

باصفا،خوش آب و هوا

همگنان

جمع همگن،همنوعان،همه

ورطه

مهلکه،خطر و دشواری

وقیعت

سرزنش،بدگویی

ابلاغ

رساندن نامه یا پیام به کسی

ارک

قلعه،دژ

بر و بر

با دقت،خیره خیره

بور

سرخ

بور شدن

شرمنده شدن،خجلت زده شدن

دولت

دارایی،زمان فرمانروایی