• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/76

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

76 Cards in this Set

  • Front
  • Back
  • 3rd side (hint)

برگستوان

غالباً پوشش اسب و پیل در جنگ برگستوان و پوشش مرد جنگی زره و جوشن و کژاگند بوده است اما بر پوشش مرد جنگی نیز اطلاق کرده اند.

گبر

خفتان


نوعی جامه جنگی

کتل

تل بلند

آزگار

به طور مداوم

مصف

محل صف بستن


میدان جنگ

رفع کردن

دادخواهی کردن

هرّا

بانگ و آواز مهیب

احتراز

دوری کردن

صعوه

هر پرنده کوچک به اندازه گنجشک

استخلاص

رهاییدن

چنبر

دایره


طوق، گردنبند


خطوه

گام-قدم

رغم

به خاک الودن بینی( خوار گردیدن)

دگنک

چماق


گرز بزرگ


کوپال

ژکیدن

غرولند کردن


از روی خشم و غضب در زیرلب آهسته سخن گفتن

معونت

یاری


امداد

قُبّه

عمارت گنبدی شکل

محاق

پوشیده شده ، احاطه شده . 2 - سه شب آخر ماه قمری که در آن ماه از چشم ناظر زمینی دیده نمی شود.

نزه

باصفا

سهر

شب بیداری

احتراز

دوری جستن

احتراز

دوری جستن

احراز

به دست آوردن

محرز

به دست آمده است

اهتزاز

جنبیدن


شاد شدن

زال

پیر


سفیدمو

غازی

جنگجو

از غزوه میاد

ثواب

پاداش در پی دارد اما در اخرت

صواب

درست، پسندیده

صواب دیدن

درست دیدن درست پنداشتن

آجل

آخرت

آجل

آخرت

عاجل

حال

آینده بسیار نزدیک- آینده عجله دار

ثواب آجل

پاداش اخروی

ثواب آجل

پاداش اخروی

مثوبات

از ثواب میاد ، کارهایی که موجب پاداش می شود

اَجَل ( معلق)

مرگ

اَجَل ( معلق)

مرگ

اجل معلق : مرگی که همیشه بالای سر ما پر پر می زنه و معلوم نیست می میاد سراغ ما

متبوع

پیروی

تبعیت

مطبوع

با ژن و طبع ما سازگاری داره

طبع

مخدرات

آنچه پس پرده است


به زنان می گفتند

منسوب /منصوب به ذلت

منسوب به : بعد از منسوب به باید حالت و صفت بیاد

منسوب /منصوب به ذلت

منسوب به : بعد از منسوب به باید حالت و صفت بیاد

منصوب / منسوب به صدارت

منصوب به صدارت


منصوب به بعدش باید شغل و مقام بیاد

گذاردن

۱)گذشتن: گذر کردن - سپری کردن


۲)گذاشتن: نهادن و وضع کردن


رها کردن

گذاردن

۱)گذشتن: گذر کردن - سپری کردن


۲)گذاشتن: نهادن و وضع کردن


۲-۱)رها کردن

گزاردن

۱)به جا آوردن- ادا کردن


۲)بیان-تفسیر- ترجمه ( مثل گزارش)

مهمل

اهمال- سستی

سخنی که در آن سستی شده و فکر نشده

محمل

کجاوه


هودج

محل حمل

محمل

کجاوه


هودج

محل حمل

آطل:عاطل و باطل

عاطل -> ریشه معطل است

محمل

کجاوه


هودج

محل حمل

آطل:عاطل و باطل

عاطل -> ریشه معطل است

آلاف

هزاران: از اَلْف میاد

مهمل گذاردن/گزاردن

مهمل گذاردن = ( نوشته ای) را نیمه کاره(بیهوده) رها کردن

محمل گذاردن/گزاردن

محمل گذاردن = کنایه از شروع سفر

رستم عمری خدمت خاندان کیان گذارد/گزارد

خدمت را گزارد( ادا کرد)

رستم عمری خدمت خاندان کیان گذارد/گزارد

خدمت را گزارد( ادا کرد)

رستم عمری در خدمت خاندان کیان گذارده بود/گزارده بود

گذارده بود= سپری کرد

مصلحت دید من این است که یاران همه کار بگذارند/بگزارند و خم طره ی یاری گیرند

بگذارند = رها کنند

رستم عمری خدمت خاندان کیان گذارد/گزارد

خدمت را گزارد( ادا کرد)

رستم عمری در خدمت خاندان کیان گذارده بود/گزارده بود

گذارده بود= سپری کرد

مصلحت دید من این است که یاران همه کار بگذارند/بگزارند و خم طره ی یاری گیرند

بگذارند = رها کنند

خواب گزار/خواب گذار

خواب گزار= تفسیر کننده خواب

رستم عمری خدمت خاندان کیان گذارد/گزارد

خدمت را گزارد( ادا کرد)

رستم عمری در خدمت خاندان کیان گذارده بود/گزارده بود

گذارده بود= سپری کرد

مصلحت دید من این است که یاران همه کار بگذارند/بگزارند و خم طره ی یاری گیرند

بگذارند = رها کنند

خواب گزار/خواب گذار

خواب گزار= تفسیر کننده خواب

وام گذار/گزار

وام گزار

کسی که وام را ادا می کند

سخره

تمسخر


کار رایگان، بیگاری

سنا

روشنایی

سنا

روشنایی

ضیا

نور و روشنایی

ضیاع و عقار

زمین و آب و درخت


اموالی که قابل نقل و انتقال نیست، مثل چاه آب که نمی تونی بفروشی یارو برداره ببره خونش

راسخ

خوب در زمین فرو رفته است


محکم


استوار

هم خانواده رسوخ

تعبیه

آراستن، مهیا کردن