• Shuffle
    Toggle On
    Toggle Off
  • Alphabetize
    Toggle On
    Toggle Off
  • Front First
    Toggle On
    Toggle Off
  • Both Sides
    Toggle On
    Toggle Off
  • Read
    Toggle On
    Toggle Off
Reading...
Front

Card Range To Study

through

image

Play button

image

Play button

image

Progress

1/356

Click to flip

Use LEFT and RIGHT arrow keys to navigate between flashcards;

Use UP and DOWN arrow keys to flip the card;

H to show hint;

A reads text to speech;

356 Cards in this Set

  • Front
  • Back

توتیا

اکسید روی

سحاب

ابر

صبوح

آن چه باعث سرخوشی فرد شود

ماسوا

آن چه غیر خداست،همه ی موجودات

هله

آگاه باش

هما

پرنده ای از راستای شکاریان،نماد سعادت

تلمیح

اشاره با گوشه ی چشم

مفتاح

کلید

صمد

بی نیاز

ضیا

نور،روشنایی

شرار

جرقه های آتش

فتی

جوانمرد

بارگی

اسب

خیره خیر

بیهوده

سوفار

دهانه ی تیر

گبر

خفتان

کوس

طبل بزرگ،دُهُل

آبنوس

درختی بزرگ و تناور

برآهیختن

برکشیدن،بیرون کشیدن

قلب

قسمت مرکز و وسط سپاه

اندر آشفتن

برآشفتن،خشمگین شدن

فسوس

مسخره کردن

خز

حریر،ابریشم

اَمَل

آرزو،امید

دستوری

رخصت،اجازه دادن

سهم

ترس

غضنفر

شیر

هژیژ

شیر

برانگیختن

به هیجان و حرکت درآوردن

ژیان

خشمگین،درنده،تندخو

دُغُل

نادرست،حیله گر،فساد،تباهی

غزا

جنگ،نبرد

خدو

آب دهان

کاهلی

سستی،تنبلی،درنگ،توقف

مصاف

میدان جنگ

سوق دادن

راندن،کشاندن

ثِقل

سنگینی

مردم

انسان

هزیمت

شکست خوردن لشکر،پراکندگی لشکر

سرگین

فضله ی چهارپایان

آزگار

زمانی دراز،تمام و کامل،به طور مداوم

استشاره

مشورت کردن،رای زدن

استیصال

ناچاری،درماندگی

درزی

خیاط

دوری

بشقاب بزرگ

خفایا

جمع خفیه،نهان ها

بادی

آغاز،شروع کننده

بحبوحه

وسط،میان

بقولات

سبزی و تره بار

بلامعارض

بدون رقیب

پتیاره

زشت،مهیب

پرت و پلا

بیهوده و بی معنی

ترفیع

بالا بردن

تنبوشه

لوله ی سفالی

جبهه

پیشانی

چلمن

کسی که زود فریب بخورد،نالایق و بی دست و پا

دیلاق

آدم قددراز

شخیص

بزرگ و ارجمند

شکوم

شگون،میمنت،خجستگی

غلیان

جوشش،جوش و خروش

کتل

تل بلند،پشته ی مرفع

متفرعات

توابع،وابسته ها

محظوظ

بهره ور

مضغ

جویدن

معاصی

جمع معصیت،گناه

وجنات

جمع وجنه،رخسار

ولیمه

طعامی که در مهمانی و عروسی دهند.

تک و پوز

سر و وضع،قیافه ی ظاهری

واترقیدن

تنزل کردن،به عقب بازگشتن

کباده ی...را کشیدن

ادعای...را کردن،خواستار...بودن

در محظور گیر کردن

تنگنا،رودربایستی

مطلقه

آزاد و رها،بی قید و شرط

کیفور

سرحال،با نشاط

جُل

پالان،پوشاک چهارپایان

پخمه

کم عقل،کند ذهن،کودن

کرباس

نوعی پارچه

بدقواره

زشت،بدقیافه

بدقواره

زشت،بدقیافه

مشعوف

مسرور،شادمان

لابد

ناچار،ناگریز

صله ی ارحام

نیکی کردن به اقوام،دید و بازدید

کریه

زشت

رأس

واحد شمارش چهارپایان

قدغن

ممنوع،نهی و منع کردن

مُخَیَله

قوه ی تخیل و تصور

مهار

افسار،زمام

اهتمام

همت گماشتن بر امری،تلاش و کوشش

خرمان

در حال خرامیدن،با ناز و وقار و زیبایی راه رفتن

ازل

زمان بی آغار

متانت

وقار،سنگینی

تذکار

یادآوری

بذله

لطیفه،سخن نغز و دل نشین و نشاط آور

اثنا

بین،میان،حین

عریضه

نامه،عرض حال

اطوار

حالت،شکل،وضع

وقاحت

بی شرمی،گستاخی

خُمره

ظرف،کوزه

خوش مشربی

خوش ذوقی،خوش معاشرت بودن

هم قطار

همکار،هم ردیف

آسمان جل

فقیر و بی چیز

بهره

حق مالکیت،قسمت صاحب زمین

تپق

گرفتگی زبان

تفتیش

بازرسی،بازجست،واپژوهیدن

طارمی

نرده ی چوبی

خطه

سرزمین

لاور

رهبر

تلکه کردن

پول یا مالی را با فریب و نیرنگ از دست کسی درآوردن

رجز خواندن

خودستایی،تحقیر و تمسخر

هنگامه

معرکه،جمعیت مردم،غوغا و هیاهو

امنیه

سرباز مامور حفظ نظم و آرامش

یغما

غارت،چپاول

متوحش

ترسان و وحشت زده

یاغی

سرکش،نافرمان،عصیان گر

شقیقه

گیجگاه

فرط

شدت،فراوانی

التهاب

افروخته شدن آتش،برافروختگی

جُوال

ظرفی از پشم بافته

هیمه

هیزم

مال

حیوان

جر کردن

جنگیدن،درافتادن

سیفی

منسوب به صیف،تابستانی

سوک

ماتم،مصیبت،عزاداری

بلدچی

راهنما

پکال

صورت

لعین

لعنت شده،نفرین شده

قُشون

لشکر،سپاه

پروانه

اجازه،جواز

معذب

مورد آزار و عذاب

فراز آمدن

پیش آمدن،جلو آمدن

تماشا

دیدن،گردش کردن

کبریا

عظمت،بزرگی

برتافتن

تحمل کردن،تاب آوردن

کمینه

کم ارزش،کمترین

مُقام

اقامت،ساکن شدن

لقا

ملاقات،دیدار

الغا

لغو کردن،باطل کردن

سان دیدن

بازدید از سربازانی که به صف ایستاده اند

عفریت

اهریمن،شیطانی

مُندرس

کهنه،فرسوده

مباشرت

به دست خود کار کردن،کارپردازی،مستقل کار کردن

مطبوع

خوشایند،باب طبع،پسندیده

غیظ

خشم،غضب،خشمناکی

تسلا

دلجویی کردن،تسلا از غم و اندوه

رأفت

شفقت

آذار

از ماه های رومی،ماه اول بهار

نیسان

فروردین،اردیبهشت

ایار

ماه سوم بهار

تموز

ماه اول تایستان

سفاهت

بی خردی،کم عقلی

تلطف

مهربانی کردن،نرمی کردن

دبکه

پای کوبی و جشنی ملی در سوریه

سنگ مردگان

سنگ شکنجه

پُشته

تل،تپه

اتاق توقیف

بازداشتگاه،زندان

سبیل

راه،روش،طریق

مسلم داشتن

قبول کردن،قانع شدن،پذیرفتن

زبون

بیچاره،خوار،پست،عاجز،ناتوان

محیط

اقیانوس

اشباح

جمع شبح،سایه ها،کالبد ها

خلنگ

نوعی گیاه،علف جارو

رمانتیک

افسانه ای،داستانی

کوکب

ستاره

متراکم

بر هم نشیننده،روی هم جم شده،گرد آینده

جسارت

دلیری،بی باکی،بی پروایی

مُحال

غیر ممکن،نشدنی

مخوف

ترسناک،هراس آور

جلگه

زمین مسطح و هموار و پهناور

تعلل

بهانه کردن،بهانه جویی

صلوات

جمع صلات،درود ها

حُجره

خانه،اتاق،ناحیه

خصاصه

نیازمندی

باشد که

به امید آن که

تفقد

دلجویی

به جای

در حق

ایهام

به گمان افکندن

شرطه

باد موافق

خرقه

لباس ضخیم و چند تکه ی دراویش

بو

رایحه،آرزو و امید

بادیه

صحرا،بیابان

بادیه

صحرا،بیابان

صَنَم

بت

ابدال

مردان خدا،اولیاء الله،نیک مردان

اِدبار

بدبختی،پشت کردن

اِدبار

بدبختی،پشت کردن

اقبال

خوش بختی،روی آوردن

غره

مغرور،گول خورده

رَدود

مهربان،بسیار دوست دارنده

صاحب گوهر

اصیل و نژاده

عنان گیر

زمامدار و هدایت کننده

عنان گیر

زمامدار و هدایت کننده

هم عنان

هم سنگ،همراه،هم رتبه

دل شِکَر

شکار کننده ی دل

شکردن

شکار کردن

کوته دیدگی

کوته بینی،سطحی نگری

زهی

شبه جمله ی تحسین

چاشت

هنگام صبح

دوگانه

نماز

نمی هلند

نمی گذارند،اجازه نمی دهند

کنگره

دندانه های بالای قصر و قلعه

مکاشفات

کشف حقایق و اسرار الهی

مناعت

بلند نظر بودن،طبع عالی داشتن

مذموم

نکوهیده،زشت،مذمت شده

تبحر

بسیار دانا شدن

متوسل شدن

دست به دامان کسی شدن،کمک و یاری طلبیدن

فروگذار کردن

اهمال کردن،کوتاهی نمودن

اسلیمی

از طرح های هنری،مرکب از پیچ و خم

جزمیت

قاطعیت و یقین

حجب

شرم و حیا

دمدمه

نزدیک،حوالی،با خشم سخن گفتن و آواز دادن

ضمیر

باطن

ضمیر

باطن

مجرد

غیرماده،روحانی محض،منزه از ماده

قاب

آسمانه و قوس از داخل

مینا

آبگینه،شیشه

مینو

بهشت

ایما

اشاره،کنایه،رمز

طُره

دست موی پیشانی،کاشی های پیچ در پیچ

رعنا

خوش قد و زیبا،نادان،خودبین

استنباط

دریافتن،فهم و درک،بیرون آوردن چیزی

ارتجالا

بی درنگ،بدون فکر و اندیشه سخن و شعر گفتن

بدسگال

بداندیش،بدخواه

بسمل کردن

بریدن سر جانور،زبح کردن

کُمَیت

اسب قرمز مایل به سیاه

مخذول

خوار،زبون گردیده

مسکر

چیزی که نوشیدن آن مستی می آورد مانند شراب

تقریر

بیان کردن

جافی

جفا کننده،جفاکار

حازم

هوشیار،دوراندیش

عنود

ستیزه کار

فیاض

فیض دهنده،جوانمرد،بخشنده

مفتول

رشته ی دراز و باریک فلزی،سیم

مکاید

مکر ها،خدعه ها

میعاد

وعده گاه،زمان و جای وعده

هلیم

نوعی غذا با گندم پوست کنده و گوشت

تصدیق نامه

گواهی نامه

حدی

شعرخوانی اعراب

سپر انداختن

تسلیم شدن

زنگاری

سبز رنگ

گرد برانگیختن

گرد و غبار به پا کردن در اثر جنگ

دوات

مرکب دان،ظرف کوچکی که در ان مرکب و جوهر می ریختند

طُمأنینه

آرامش،قرار و سکون یافتن

ضمایم

جمع ضمیمه،پیوست ها

آوان

وقت،هنگام

تکیده

لاغر،نحیف

خفت

خواری،سبکی،حقارت

منجلاب

آب بدبو و گندیده که در یک جا جمع شود

پلاس

گلیم،فرش بافته از پشم،زیرانداز ارزان

جراید

جمع جریده،روزنامه،مجله

چموش

سرکش،یاغی،نافرمان

مرکب

هرچه که بر آن سوار شوند

ماشی

رونده

ملهم

الهام گرفته

صفرا

زرداب

سرکرگرین

شربتی از سرکه و شکر

پیرایه

زینت،زیور

مدهوش

سرگشته،حیران،گیج

شولا

خرقه

داروگ

قورباغه ی درختی،نماد باران

جوار

همسایگی

کومه

آلونک،کَپَر،کلبه

جدار

دیوار

صلابت

استواری،سختی،دشواری

طلیعه

مقدمه ی لشکر،پیش قراول،طلایه

دلتا

چهارمین حرف الفبای یونانی

رکود

راکد بودن،ایستادگی،بی حرکتی

بدر

قرص کامل ماه (شب چهاردهم)

چمیدن

خرامیدن،گردش کردن

تمکین

نیرو و قدرت،توانایی

هُرا

صدا و غوغا،آواز مهیب

صولت

هیبت

مهمیز

آلت فلزی که بر پاشنه ی چکمه بندند

غم گزا

آزار دهنده،غم شکنجه دهنده

تراویدن

ترشح کردن

صلا زدن

آواز دادن،صدا کردن

عامل

حاکم،والی

مصادره

تاوان گرفتن،جریمه کردن،خون کسی را به مال او فروختن

آهو

نوعی حیوان،نقض،عیب

ابتهاج

شادی،خوشی

دُرم

افسرده،رنجور،دلتنگ،خشمگین

امیر الامرا

امیر امیران،فرمانده ی سپاه

امیر الامرا

امیر امیران،فرمانده ی سپاه

جرز

دیوار اتاق و ایوان

رقعه

قطعه ی کاغذی که روی آن بنویسند.

سماط

سفره

مافیها

آنچه در او (آن) است.

گزاف

بسیار،بی حد و اندازه

استنشاق

بو کشیدن،هوا را در بینی و ریه فرو کردن.

قریه

روستا،ده

غرابت

شگفت انگیزی،دور بودن

نُظار

نظارت کنندگان،بینندگان

اَمصار

جمع مصر،شهرها،ناحیه ها

زاویه

اتاقی در خانقاه برای ریاضت سالکان،شاه نشین،محل اطعام فقرا

اوقاف

اموال و املاکی که برای کمک به بی نوایان وقف شده باشد.

مزبور

نوشته شده،اشاره شده،نام برده شده

اقتدا

پیروی،تقلید

خاور

شرق

دَکَل

ستون میان کشتی که بادبان ها را به آن می بندند.

حجاری

سنگ تراشی

مشرف

قابل دیدن و دستیابی،مسلط

کیان

سلسله ای از پادشاهان ایران باستان

بَدوی

ابتدایی

وَهله

مرتبه،مرحله،اول هرچیز

ساغر

پیاله ی شراب،جام

دخمه

خانه ی زیرزمینی،سرداب،گور،گورستان زردشتیان

مُجعَد

موی پیچیده،درهم

اعتبار

عبرت گرفتن،پندپذیری

عبر

عبرت ها،اشک

ادعیه

دعاها

اشتلم

لاف زدن

اعاظم

بزرگان

تصنیف

نوعی شعر که با اهنگ موسیقی خوانده شود.

تغیرات

دگرگون شدن،برآشفتن،خشمگین شدن

تنبه

بیداری،هوشیاری،آگاهی

حِرز

دعاهایی که بر کاغذ نویسند و با خود دارتد،بازوبند،تعویذ

زاغه

سوراخی در کوه یا تپه برای استراحت چهارپایان،آغل

قاپوچی

دربان (واژه ی ترکی)

کشیک خانه

پاسدارخانه

معهود

عهد شده،شناخته شده،معمول

ملتزمین

کسانی که در رکاب شاه با بزرگی حرکت کنند،همراهان

عرض

شکایت

انطباع

چاپ شده

اندرونی

بخشی از خانه مخصوص زن و فرزند و سایر اعضای خانواده

نطع

فرش،سفره،بساط

فَعله

کارگر،مزدورکسی که روزانه برای کاری اجیر شود.

جلوس

نشستن بر تخت پادشاهی،به پادشاهی رسیدن

اسکورت

همراهی،مشایعت

شاطر

پیادگانی که پیشاپیش پادشاهان می کردند

مجاور

همسایه،هم جوار،نزدیک به هم

مرهون

گرو گذاشته شده

پار

پارسال

دی

دیروز

زلت

لغزش،خطا

سعایت

سخن چینی

طالع

طلوع کننده،برآینده،فال،بخت،اقبال

طومار

نامه،کتاب،دفتر،نوشته ی دراز،لوله ی کاغذ

قدح

کاسه

کُتاب

ج کاتب،نویسندگان،مکتب

کِله

پشه بند،حجله ی عروسی،خیمه ای از پارچه ی تنک و ظریف که آن را همچون خانه ای می دوزند.

منحوص

شوم،نامیمون،بداختر

سبک بار

آسوده خاطر،فارغ بال،نادان

وسواس

اندیشه ی شیطانی،دودلی

حلاجی

تجزیه و تحلیل و بررسی

سماجت

سمج شدن،پافشاری،بی شرمی

حواشی

کناره ها،شرحی که در کنار کتاب نوشته شود.

مَسلَک

راه،روش،طریق

مضاعف

دو برابر،دو چندان

حریق

زبانه ی آتش

نای

نی،نوعی ساز،نام یکی از زندان های مسعود سعد.

مُنعم

توانگر،مال دار،ثروتمند

بوته

ظرف کوچکی که در آن طلا و نقره ذوب می کنند.

سودا

عشق

خُمستان

میکده،جایی که شراب بیندازند.

کرشمه

ناز،غمزه،اشاره با چشم و ابرو

بُرنا

جوان

یغما

قاراچ

تُنُک

نازک